نوربالا| دشواری های رساندن خبر فوت فرزند یک رزمنده به او در آستانه عملیاتیکی از همرزمان شهید مهدی زندی تعریف می کند: می خواستم خبر فوت پسرش را به او بدهم. وقتی دیدمش خودش فهمیده بود پسرش مرده، اما خوشحال بود و می خندید. - به گزارش سایت قطره و به نقل ازخبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، در زندگی هر یک از شهدا که کندوکاو کنید متوجه یک خصوصیت مشترک بین همه آن ها می شوید و آن هم دل بریدن از تعلقات دنیوی است؛ با این حال در زندگی بعضی از آن ها، گاهی با دل کندن از متعلقاتی روبرو می شویم که حتی یک لحظه هم نمی توانیم زندگی بدون آن را تصور کنیم. خاطره ای که می خوانید روایتی از یکی از همرزمان شهید مهدی زندی نیاست که در کتاب آن مرد پایان ندارد به قلم سیدعلی بنی لوحی آمده و شما متن تلخیص شده آن را می خوانید: مهدی مهندس مکانیک بود و مسئول ادوات ما. در بحبوحه عملیات والفجر 8 به گوش من رسید که پسر مهدی روز قبل تصادف کرده و کشته شده. این بچه را نگه داشته بودند و دفن نکرده بودند تا پدرش از جبهه برگردد و هم برای راننده ای که به او زده تعیین تکلیف کند هم بچه را دفن کنند. قرار شد من کاری کنم تا برگردد شهرشان. فکر کردم چطوری قانعش کنم تا بدون این که متوجه شود برگردد. بالاخره کم چیزی نبود، خبر مصیبت فرزند بود. داشتم فکر می کردم چه جوری قانعش کنم که آمد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |